تو نخواستی سيبو از من
حیف ازاون همه قدمها
که به پای ِ تو سپردم
تا رسیدم ته ِ کوچه
تو نگاهت ، کم آوردم
حالا دیگه خاطرت نیست
رنگ ِچشمای ِ خمارم
حیف اشکام که هنوزم
من از اون چشما می بارم
از ته ِدل توی ِ شبها
واسه تو آهی کشیدم
منو تا فرداکشوندی
اومدم، چیزی ندیدم
حیف ِ اون شب که پروندی
منو از یه خواب رنگی
حیف ِعشق نیمه کارم
که حالا با هاش می جنگی
حیفِ آهم که گرفتش
تو رو تو دستای زخمیش
حیف قلب ِبی پناهم
که نمی تونی بفهمیش
حیف ِچشمام ، حیفِ لبهام
حیف از اون تک تک ِحرفام
حیف که دستامو گرفتی
ولی باز تنهای تنهام
از درخت بالا که رفتم
حیف که می گفتی عجیبم
حیف پاهای برهنم
حیف از اون نخورده سیبم
تو نخواستی سیبو از من
تا نشیم آدم و حوّا
توبهشتمون بمونیم
نیارن مارو به دنیا
حیف دنیا که واسه ما
همه ی راها رو بسته
من هنوز خیره به سیبم
تو پریشونی و خسته
حیف آدم حیف حوّا
حیف از اون نخواسته دنیا
خواستی تو بهشت بمونیم
به جهنم اومدیم ما